هری پاتر شخصیت اصلی سری رمان های جی کی رولینگ در مدرسه جادوگری هاگوارتز “درس ” می خواند و “علم” جادوگری می آموزد. هاگوارتز یک مدرسه جادوگری است و طبیعی است که خروجی آن نه ارولوژیست و انکولوژیست و نه پزشک و دندانپزشک، بلکه صرفا “جادوگر” باشد! طبیعی است که دانشگاه های ما آکادمی های جادوگری نیستند! پزشکان در سیستم آموزشی اکثر کشور ها از جمله ایران بر اساس متد علمی تربیت می شود.
به طور کلی آموزش آکادمیک یک آموزش “علمی” است که بر پایه یافته های مبتنی بر شواهد و حاصله از “متد علمی” است. در دانشگاه های ما در مورد انرژی درمانی، هامیوپاتی و … به دانشجویان چیزی آموخته نمی شود همانطور که بحث در مورد طالع بینی، یوفو ها، فال قهوه و اسب های تک شاخ و معجون های جادویی در محیط های آکادمیک صورت نمی گیرد!
ولی نکته جالب این است که گاهی فرآورده و محصول یک تربیت آکادمیک، فردی شبه علم گرا می شود. مثلا پزشکی که خود را هامیوپاتیست می داند یا به انرژی درمانی می پردازد. در درجه اول این امر را باید “محصول” نقص نظام آموزشی دانست که خروجی آن برخلاف اهداف آن بوده است( که شاید علت آن نقص در انتخاب ورودی یا نقص در پروسه آموزش باشد)
در درجه دوم علت این نقص را باید در سیستم عرضه و تقاضا دانست. یعنی وقتی که تقاضا برای شبه علم در جامعه وجود دارد طبیعی است که عرضه آن هم صورت گیرد ولی مشکل اینجاست که وجود رمال در جامعه به دلیل “تقاضا” تا حدی قابل توجیه است اما اصولا پزشکانی که سال ها بر مبنای متد علمی آموزش دیده اند( یا بهتر بگوییم باید ببینند!) چرا باید عرضه کننده شبه علم در جامعه باشند؟ آیا نباید نهاد مسئولی وجود داشته باشد که جلوی عرضه شبه علم اقلا توسط پزشکان را بگیرند؟
هر چند که تکراری باشد، توضیح افتراقی علم از شبه علم خالی از لطف نیست. یکی از اهداف رشتهٔ فلسفه علمتشخیص نظریات و روشهای عملی از روشهای غیر علمی میباشد. برای مثال برخی از نظریهپردازان حوزهٔ فلسفهٔ علم مانند پوپراعتقاد دارند که یکی از معیارهای تمییز علم از شبه علم ابطالپذیریادعاهای مطرحشده میباشد. گزارههای شبه علم معمولاً ابطالناپذیر هستند، در حالی که ادعاهای علمی ابطالپذیرند.
دانشمند وظیفه دارد با تمامِ وجود تلاش کند که حدسِ خویش را ابطال کند. مادامی که این حدس تأیید میگردد علم پیشرفتِ بیشتری از خودِ این حدس نمیکند، بلکه لحظاتِ سرنوشتسازِ تاریخِ علم لحظاتی است که این حدس ابطال میگردد.
ابطالگرا ابطالپذیری را معیارِ معناداریِ گزارههایی که انسانها بر زبان میآورند و معیارِ تفکیکِ علم از غیرِ علم میداند. گزارههایی مانندِ «هر اتفاقی که میافتد قسمت است» یا «پری دریایی وجود دارد» هرگز در علم وارد نمیشوند زیرا این گزارهها ابطالناپذیر اند. انرژی درمانی و هامیوپاتی شبه علم هستند چون اگر اثبات پذیر نیستند مهم تر از آن ابطال پذیر نیستند!
نظریههایی در مورد طالعبینی را در نظر بگیرید که ادعا میکنند موقعیت ستارگان میتواند روی زندگی افراد تاثیر بگذارد. این ادعاها قابلیت ابطالشدن را ندارد چون پیشبینیهایشان آنقدر مبهم و کلی هستند که نادرستیشان همیشه به این صورت توجیه میشود که بسیاری از تاثیرات گوناگون دیگر به حساب نیامدهاند! (مقایسه کنید آن را با چکاندن یک قطره در استخر و دادن آن به خورد بیمار به عنوان دارو تحت نام پر طمطراق هامیوپاتی!)
شبه علم می تواند منشا جعلی، تجاری یا در زمره علوم بد باشد (علوم بد به علومی می گویند که یک موضوع پیچیده علمی صرفا برای ساده سازی فهم علم به طور ساده و شبه علمی بیان می شود، مثلا مدل اتمی منظومه ای که دیگر منسوخ شده است ) این که پزشکان با چه نیتی به شبه علم روی می آورند حائز اهمیت است (از این رو که قانون نباید به پرشکان اجازه جعل یا تجارت به بهای عدم انتفاع بیمار بدهد) ولی فارغ از نیت ،نتیجه کار تاسف بار و خارج از اهداف متصوره بنیادی آکادمیک است.
فاجعه وقتی اتفاق می افتند که ورود نهاد های آکادمیک و تربیت یافتگان آن ها به عرصه شبه علم موجب می شود که شبه علم بیش از قبل بتواند خود را به عنوان علم جا بزند!
ادعاهای شبه علمی و مدعیان آنها معمولاً مورد تمسخر مجامع علمی قرار میگیرند. از این رو آن ها در صدد مظلوم نمایی بر می آیند. مدعیان شبه علم میگویند که همهٔ کشفیات بزرگ و دانشمندان بزرگ ابتدا مورد تمسخر واقع شدهاند.
واقعیت اما غیر از این است.بله، زمانی که تامسون شواهدی یافت مبنی بر اینکه اتم ذره بنیادی نهایی نیست و میتواند به واحدهای کوچکتر شکسته شود، خودش هم حتی آن را کامل باور نداشت و برای سالها مایه خنده شده بود تا اینکه شواهد قطعی در این مورد به دست آمد.
نظریه آلفرد وگنر در مورد رانش قارهای، زمانی که برای نخستین بار در سال ۱۹۱۵ منتشر شد، به شدت مورد حمله قرار گرفت، او در آن زمان شواهد کافی نتوانست ارائه کند و این نظریه تا ۵۰ سال بعد مورد پذیرش واقع نشد
ولی حتی در همین اواخر هم، جهان علم برای پذیرش برخی چالشهای مهم که توسط اعضای خودش ارائه میشود، بی میل است؛ برای نمونه دانشمندانی همچون باربارا مککلینتُک (جفتگیری ژنتیکی)، لین مارگلیز (همزیستی درونی میتوکندری در یوکاریوت) و بَری مارشال (منشا باکتریایی زخم معده) در ارائهٔ نظریات خود با مشکلاتی روبرو بودهاند.
از سوی دیگر، زمانی که مفاهیم انقلابیِ نسبیت عام و خاص و نظریه کوانتوم برای نخستین بار ارائه شدند مقبولیت سریع یافتند. (مانند همان اتفاقی که برای نظریه لویی پاستور دربارهٔ منشا بیماری افتاد. )در تمامی این موارد، نظریههای تازه توضیحات معتبری برای مواردی که پیشتر غیرقابل توضیح بودند فراهم نمودند، و ابزارهای لازم برای تایید آنها در همان زمان وجود داشته، یا اینکه در مواردی همچون نسبیت عام، به زودی فراهم شدند.
در نتیجه گیری از موارد بالا چند ین نکتهٔ مهم وجود دارد. این مثالها نشاندهندهٔ آن هستند که پذیرش ادعاهای علمی در مجامع علمی، امری ساده و سرسری نبوده و مستلزم شواهد گسترده و تایید شده است. وقتی یک ادعا پایههای محکم و درستی داشته باشد سرانجام مورد پذیرش واقع میشود. اما در مورد شبه علم قضیه کاملاً متفاوت است !
طرفداران شبه علم برای اثبات ادعایشان دست به آزمایش و پژوهش بر اساس روش علمی نمیزنند.آن ها هر جا که کم بیاورند خود علم را زیر سوال می برند! به جای پاسخ علمی مثال هایی از ناتوانی علم در پاسخ را پیش می کشند به اندیشههای قدیمی و منسوخ،مجموعهای درهم و برهم و کماعتبار از مدارک،افسانه ها و رمز و رازها، متوسل می شوند.
پزشکی یک علم است که هر روز بیش از گذشته در راستای مبتنی بر شواهد بودن به پیش می رود.اعتبار و تاثیر “علم” پزشکی در جامعه در گرو بری جستن آن از”دانش نما ها” و دانشمند نمایانی است بزرگترین خطر برای تفکر انتقادی و متد علمی به شمار می روند تا جایی که حتی می توان گفت پایبندی به “علم” وظبفه اخلاقی پزشک و آموزش پزشکی است.تنها با این نگاه است که مانع از فارغ التحصیل شدن هری پاتر ها با قابلیت های جادویی (!)در جهان واقعی خواهیم بود!
منابع:
۱٫Ladyman, James (۲۰۰۲), Understanding Philosophy of Science, Routledge: London & NewYork
۲- کاتوش، ايمره. علم و شبه علم، در ديدگاهها و برهانها، شاپور اعتماد،تهران،نشر مرکز
۳- دکتر کیارش آرامش-هفته نامه سپید -سال پنج –شماره ۲۹۳ هفت نشانه خطر شبهعلم
هامیوپاتیست ها یک مشت کلاهبردارند که دستشان همه جای دنیا رو شده و هیچ دانشگاهی هامیوپاتی آموزش نمیده ، اینا در حد کف بین ها و طالع بین ها و دعا نویس ها هستند و اسم دکترها رو به لجن می کشند. ما دکتر ها باید جلوی این دروغگوها وایستیم
خیلی بد است که عده ای کلاهبردار به اسم هامیوپاتی پول مردم را به جیب می زنند و کاری برای آن ها نمی کنند.باید این آدم ها دادگاهی بشوند
نويسنده گرامى اين نوشته متاسفانه چيزى از هوميوپاتى نميدونند و حتا نميدونند كه در هوميوپاتى كاملا به روش مورد نظر ايشون امكان آزمون و خطا وجود داره. حتا اونقدر درباره هوميوپاتى مطالعه ندارند كه بدونند به پزشكي كه به شيوه هوميوپاتى درمان ميكنه هوميوپاتيست نميگيم بلكه هوميوپات ميگيم. بسياري از پزشكان تواناي ايراني كه به هوميوپاتي روي آورده اند افرادي بوده اند كه اتفاقا ابتدابه قصد انتقاد به مطالعه اين رشته پرداخته اند و بعد عاشقش شده اند. من و امثال من اونقدر درمان قطعى از هوميوپاتي ديده ايم كه چنين سفسطه بافى هايى ـكه با چسباندن علم رياضى وارى مثل هوميوپاتي به هرى پاتر و فالگيرى سعى در القاى مطلب دارهـ واقعا اثرى روى ايمان مون به هوميوپاتي نميگذاره. خوشبختانه مقالات بسيارخوبي در وبسايتهاي ايراني هست كه علاقه مندان ميتونن به اون مراجعه كنند
متاسفانه شما هیج درکی از علم ودانش هومیوپاتی ندارید و صرفا سفسفته میکنید . هومیوپاتی علمیه که نتایج بسیار جالب و موثر و خوبی داره و همانند الوپاتی بی هدف و صرفا کارش ازبین بردن علایم نیست ! همیشه کاره نیمه تمام شما الوپاتها را باید هومیوپاتها تمام کنند ! ذرضمن اصلا همچین چیزی نیست که یه قطره تو استخر بندازن و استخر دارو بشه ! وقتی درباره علمی اطلاعات ندارید برید تحقیق کنید و بعدش نظریه بدین و در ردش مقاله بنویسید . در ضمن بد نیست مناظره طب هومیوپاتی و الوپاتی را در مجله سپید چاپ شده بود رو بخونید . هومیوپاتی در همه کشورهای پیشرفته جهان کاملا اکادمیک هستش و قانونیه و ارزش بالاتری هم در جامعه داره . ازشما توقع میشه اولا اطلاعات درست کسب کنید و بعد مقاله بنویسید دوست گرامی
این دوستان بظاهر علمی ولی غرق در دنیای کودکی هری پاترنی واسب شاخدار خویش که تازه سر از تخم در اورده اند وهنوز معنی علم وعلمی بودن را نمیدانند
اگر بتاریخچه ۱۵۰ ساله هومیوپاتی سربزنند وغولهای پزشکی ان دوران مثل هرینگ ودیگران که با منطق واصول علمی سعی بر ابطال علمی بودن هومیوپاتی را داشتند ولی با قبول حقانیت این رشته علمی وانسانی خود از بزرگان این علم شدند را بررسی کنند مطمئننا از حقارت بار علمی! خود در مقابل توانائیهای هومیوپاتی تسلیم خواهند شد
ولی مطمئنا این چنین طرز تفکری که هر چیزی را که نمیداند ونمیفهمد انرا انکار میکند جسارت وصلاحیت ورود باین حوزه را نداشته ونخواهد داشت
واین همان جزئ نگری ومادیگرائی این دانشمندانست! انها نمیدانند دانش انسانی از عالم هستی بسیار ناچیز است
قوانینی مثل الکتریسیته وجاذبه وهومیوپاتی از ابتدا وجود داشته اند ما بوسیله ادیسون ونیوتون وهانه من انها را کشف کرده ایم
این جدالها سالا در اروپا و امریکا سابقه داشته انها این این علم را پذیرفته واکادمیک کرده وسالهاست تدریس وترویج میکنند
وهری پاتر هائی ازین دست هنوز در توهمات الوپاتیک خود سوار بر اسب شاخدارند
نکتهی مهم دیگر آنکه در تقابل قرار دادن هومیوپاتی با پزشکی امروز کار درستی نیست…
مطلب شما خیلی خوب نوشته شده بود هرچند که به جای به بحث کشاندن، حکم را پیشاپیش بر اساس ادلهای خیالی صادر کرده بود. حقیقت آن است که هرکس از واقعیت هومیوپاتی خبر داشته باشد، متوجه میشود که نویسندهی این مطلب به جز شنیدههایی عوامانه و شایعاتی نادرست، چیزی از علم (ببخشید که علم میگویم!) هومیوپاتی نمی داند. شما با این علم همانقدر غریب هستید که یک بیمار بیسواد با علم پزشکی! برای شناخت بهتر این علم حداقل خوب بود به تاریخچهی آن و دانشمندان بزرگی که در راه آن تلاشها و تحقیقات نمودهاند نظری میانداختید. یک نگاه به کشور پیشرفتهی آلمان و جایگاه علم هومیوپاتی در آن بیندازید، متوجه میشوید که این علم یا به قول شما شبه علم، چه جایگاهی در چنین کشورهایی دارد، بعد از خود بپرسید که چگونه است که کشورهایی با این همه پیشرفت علمی؛ رو به جادوگرها آوردهاند؟!؟ … مقایسهی جادوگری و فالگیری با چنین علمی، نشان میدهد که نویسندهی مطلب تا چه حدی از هومیوپاتی بی اطلاع است. از سویی اگر سادهتر به مطلب نگاه کنیم، مهم درمان بیماران است که هومیوپاتی در برخی موارد بسیار بهتر از علم پزشکی امروز عمل کرده است و مقالات آن نیز موجود است (سری به مرکز تحقیقات هومیوپاتی دانشگاه تهران بزنید)…فقط کافی است به اساتیدی که امروز به تدریس این شبه علم! مشغول هستند، نگاهی بیندازید تا به شک بیفتید که شاید شما امروز در جایگاه کسانی قرار گرفته آیدد که سزای ادعای گرد بودن زمین را اعدام میدانستند! جالب است که بدانید همین فیزیک کوانتوم که به آن اشاره نمودهاید، امروزه در حال بیان به قول شماعلمی هومیوپاتی است… بد نبود به جای آنکه با تکیه بر یک مطلب (مقایسهی علم و شبه علم) قبل از نوشتن مقالهی خود، دربارهی موضوع آن تحقیق علمی!!! انجام میدادید چرا که روش نگارش این مقاله خود بیانگر آن است که شما خودتان به آنچه که علم نامیدهاید، پایبند نبودهاید! هر چه باشد هر پزشک و دانشجو و کارشناسی فرق یک مقاله را با یک انتقاد سطحی شخصی را تشخیص میدهد! شما با آمیختن نظر شخصی خود با یک مطلب تحت عنوان علم و شبه علم، سعی در خوراندن افکار خود به خوانندگان و انتشار نظر خود داشتهاید! متاسفم که احساس میکنم این نظر را منتشر نخواهید کرد!
درود بانو نسیم.
شما که به نویسنده ی این نوشتار میگید:
مطلب شما خیلی خوب نوشته شده بود هرچند که به جای به بحث کشاندن، حکم را پیشاپیش بر اساس ادلهای خیالی صادر کرده بود.
خود که فقط ادعا کرده اید و شعار داده ای!
اگر این به قول شما علم هومیوپاتی!!!!!! علم هست ، روشمندی علمی کاملا مشخص و متقن هست و بیاید بر اساس آن این علم را شرح دهید و بر کرسی آکادمیها آن را بنشانید!
اینکه ادعا کنید در آلمان هومیوپاتی طرفدار دارد دلیل بر درستی آن نیست و نخواهد بود، حتی اگر ادعایتان درست باشد.
کامنت شما خود تماما شبه علم بود و به جای اینکه آن بحث علمی را که ادعا می کنید آغاز کنید، فقط شعار می دهید و پروپاگاندای به پا می کنید که آآآآآآی مردم بیاید ببینید چه بی سوادهای درباره ی علم هومیوپاتی دارند نظر می دهند …آآآآآآی کسانی که شفا یافته اید بیاید شلوغش کنید و نذارید هرچی می خواد برا خودش بگه و این سواد نداره و الخ!!!!
اگر به این کامنت شما باشه که امام رضا بیشتر از همه مردم شفا داده!
حتی اون دعاگر شهرما می تونه بر اساس همین کامنتتون خیلیهارو شفا بده.
به حتم مردم از چیزهای رازآمیز و مدعیانه خوششون میاد و پیروی مردم آلمان ازین شبه علم ملاک منطق و خرد و روشمندی علمی نیست.
اگر خواستید به صورت کاملا علمی در این باره گفتگو کنیم بنده در خدمتم.
یاهوی بنده در ذیل همین کامنت موجود می باشد.
با سپاس.
درود
بانو نسیم که این همه سنگ هومیوپاتی را به سینه می زنید و نوینسده ی مقاله را متهم به بی دانشی می کنید:
این مستند کاملا علمی را مشاهده کنید لطفا:
http://bit.ly/19ZlJv2
امیدوارم کمی ازون کرسی تعصب به زیر بیاید و علم رو از غیر علم تمییز بدهید.
لطفا به این وبلاگ هم سر بزنید
مطلب بسیار خوبی بود.بسیار باریک بینانه نوشته شده و حق مطلب را ادا کرده است. دستتان درد نکند.ای کاش همه پزشکان بتوانند این مطلب را بخوانند.
عالي بود اين مطلب !
همش دارم فكر مي كنم يه كيا بگم اين مطلب رو بخونن !
چقدر قشنگ حرف دل منو زدی دکتر نفیس.
و پناه میبرم به علم از شر جهل!