سراغ ندارم دندان پزشکی را که تابه حال کاری برای خودش انجام داده باشد، مگر تزریق بی حسی پای یکی از دندان های بالا و در متهورانه ترین حالت، بی حسی بلاک در فک پایین. بر خلاف دندان پزشکان اما صنف آرایشگر، که در کلام طنز و هجو، برخی دوستان نیاکان مشترکی را برای آنها با دندان پزشکان در نظر می گیرند، اصرار خاصی به کوتاه کردن مو و سر و شکل دادن به سر و صورت خویش دارند. شاید دست به قیچی بردن برای سر خودشان را وسیله ای برای ابراز اعتماد به نفس می دانند یا اینکه هنر و مهارت هیچ یک از همکارانشان را به اندازه خودشان قبول ندارند.
تنها مثال نقض این ادعا وقتی رخ داد که دختر جوانی از صنف محترم آرایشگر، هوای خدمت در سنگر دندان پزشکی به سرش زد و کسوت منشی مطب دندان پزشکی من را پوشید. جوان بااعتماد به نفسی که در مدت کوتاهی، روی علاقه و قدرت یادگیری بالایی که داشت بسیاری از فوت و فن های کار در مطب دندان پزشکی را از من آموخت. علاقه خاصی به آموزش دادن دارم و همیشه من باب بالا بردن کیفیت کارم، منشی های مطب را مثل شاگرد پای منبر می نشاندم و اصطلاحات و جزییات کار را به آنها آموزش می دادم. اما شاگرد تازه ام قدرت یادگیری عجیبی داشت. طوری که در چشم برهم زدنی دانسته هایش را تا حد یک بهداشتکار دهان و دندان تکمیل کرد.
اعتمادم را به حدی جلب کرد که نه تنها کار گرفتن عکس ها را به او سپردم، که قالب گیری پروتزهای دندانی و نشاندن و چسباندن روکش های بیماران را نیز شخصا انجام می داد و تنها نظارت من بر حسن انجام کار کافی بود. بااین وجود جسارتش گاه برایم درد سر ساز می شد و اطلاعاتی که او من باب پس دادن درسش از مراحل کار من روی بیمار، پس می داد روی اعصابم می رفت. مثلا وقتی که با شعف از اتاق رادیوگرافی فریاد می زد: دکتر فایل توی کانال دیستالی اور است یا فورکای دندانی را پرفوره کرده ای! هیچ گاه نتوانستم توجیهش کنم که برخی خطاهای کاری باید تا حد امکان محفوظ بماند و نباید در حضور بیمار، و آن هم از طرف منشی مطب، افشا شود.
با این وجود همکاری ما ادامه داشت تا عصر روزی که هنگام ورودم به مطب یک عکس رادیوگرافی را به من داد و نظرم را در مورد کیفیت درمان ریشه اش پرسید. عکس از دندان پره مولر مندیبول بیماری بود که به شکل بد و کاملا ناشیانه ای درمان ریشه شده بود. به خیال اینکه عکس از دندان بیماری است که برای درمان ریشه مجدد به سراغ من آمده سراغ بیمار را گرفتم اما او با لبخند به خودش اشاره کرد. نیازی نبود که اعتراف کند. پانسمان تازه روی دندانش را که دیدم همه چیز را فهمیدم. اگرچه تصورش برایم ممکن نبود اما معلوم بود که کار درمان ریشه دندان اش را خودش شخصا انجام داده. روی یونیت دندانپزشکی نشسته یک آینه بزرگ روبرویش گذاشته و شروع کرده به تراشیدن دندانش با توربین و سپس درمان ریشه دندان.
جسارتش برایم تحسین برانگیز بود اما بیشتر از آن بود که بتوان نام حماقت روی آن نگذاشت. اعتراف کرد مدتی است در فاصله تعطیلی ظهر تا عصر مطب برای خودش طبابت راه انداخته و دندان دوستان و آشنایان اش را رایگان ترمیم و جرم گیری می کند. نیمه راست فک اش هنوز بی حس بود. او را روی یونیت نشاندم، ریشه دندان را خالی و دوباره پر کردم. کار دندانش که تمام شد برگه تصویه حسابش را دستش دادم و اخراجش کردم. توبه کردم که دیگر هیچ منشی مطبی را تا سطح دکترا آموزش ندهم.