فصل بهار، فصل شاعران است. حتی مردم عادی هم در این فصل طبع خود را در باب شعر و ادب امتحان می کنند، نمونه اش هم همین اس-ام-اس های شاعرانه که این روزها بین مردم رد و بدل می شوند. در چنین شرایطی ما هم بد ندیدیم یادی از پزشکان شاعر بکنیم. پیشاپیش عیدتان مبارک و با آرزوی سالی پر از احساسات نیکو برای شما.
دکتر سید مهدی موسوی: شمار پزشکانی که قرابتی با دنیای ادبیات دارند کم نیست، گویی که طبع شاعری و میل به درمان آلام جسمی و روحی خواستگاه مشترکی در نهاد انسان دارند. هرچند دغدغههای روزمره حرفه پزشکی، چه در دوران تحصیل و چه در ایام طبابت، مجال چندانی برای پرداختن به این دغدغه را به آنها نمیدهد. اما پزشکان بسیاری هستند که به شعر، بیشتر از یک دغدغه پرداختهاند و در حوزه ادبیات ایران به چهره شناخته شدهای بدل گشتهاند؛ آنچنان که آوازه اشعارشان کمتر از شهرتشان در طبابت نیست و بالکم بیشتر است.
در این مطلب سعی داریم شما را با سه پزشک شاعر آشنا کنیم:
مرضیه ترکمانی
دکتر «مرضیه ترکمانی» شاعر و داستان نویس بندرعباسی و متخصص رادیوتراپی انکولوژی از دانشگاه تهران است که هم اکنون در استرالیا سکونت دارد. او در حوزه داستان و نمایشنامه نویسی تا به حال برنده ی چندین جایزه شده است و وبلاگی به نام «سیزدهمین دنده» دارد که شعرها و داستان هایش را گاه در آن منتشر می کند. شعرهایش اکثرا نئوکلاسیک و غزل پست مدرن و داستانهایش بیشتر مینیمال است. چهارپاره ای زیبا از او را با هم می خوانیم:
سجاده ی مچاله ی تو عین روسریت
لیوان آب و آینه و قرص های ریز
دندان بی دهان تو دلخواه مورچه
دندان بی دهان تو هر روز روی میز
دندان بی دهان تو نزدیک سمعکت
حظّ بگو بخند تو را کم نمی کند
دکتر تلاش می کند اما خودت ببین
این قرص ها که قند تو را کم نمی کند!
در باد ناگهانی اگر دیده می شوند
گل تکه های نازک موهای فرفریت
من فکر می کنم که تو را چشم می زنند
باید خدا نمک زده باشد به روسریت!
افتاده است باز که بر روی صورتت
گلهای سرخ و صورتی توی باد زن
چشمان تو به روی جهان باز می شوند
روشن درون لاله شد از ماهتاب من!
دستان لرزش تو به پهنای شانه ام
بالای رف گذاشتن شاخه های بید
کاری که هیچ زلزله با بم نکرده است
یک ارگ تازه را متزلزل می آفرید!
این چشم های کوچک جوشان برای تو
دستان مهربان تو سمتم دراز شد
تا اشک های گم شده را توی دامنت…
پاهای خیس رگ زده ی تو هراز شد!
هرگز کلاغ خانگی ات گم نمی شود
بالای قصه های تو یا در زمین تو
من را کدوی قلقله زن دور می کند
قربان دسته عینک ِ نزدیک بین ِ تو!
سید حمید سهرابی
دکتر «سید حمید سهرابی» شاعر و داستان نویس کرمانشاهی و دانشجوی دوره دستیاری رشته رادیولوژی در دانشگاه علومپزشکی کرمانشاه است. او که تا به حال در چندین جشنواره ی شعر و داستان در کشور صاحب مقام شده، از مطرح ترین شاعران غزل پست مدرن است و وبلاگی با نام «آخرین پنجره» دارد که سال هاست در آنجا مشغول نوشتن است. شعر سپیدی با نام «آفریقا» را از او می خوانیم:
من افریقا هستم
با شاخی شکسته
در شکم بچه های متعجب
که معنای دقیق وبای التور را فهمیده اند
افریقا هستم
با تاجی از بمب های خوشه ای
روی سر سرهنگی دیوانه
که از پشت عینک سیاهش
خواب های قهوه ای می بیند
با ساحلی بی عاج
که فیل های بی دندانش کاملا آزادند
به دست چه کسی کشته شوند
نام مادرم HIVست
و پدرم هر روز می رفت شکار شیر می شد
برادرم در مصر به جرم فروش لوازم التحریر
و خواهرم را آپارتاید از آبشار آنجل به دریاچه ی ویکتوریا انداخت
افریقا هستم
با معادن الماس و کارگران بی دندان
که هر شب در چشم های ماندلا خواب می بینند
کودکم گینه بی صاحب است
و هر روز به خاطر چند مشت ذرت بیشتر
به کنگو تجاوز می کند
فیل سرهنگ یاد هیچ کجا نمی کند
سیف الاسلام با سیف العرب قهوه فرانسوی می نوشد
و هرکدام از یک طرف شروع می کنند…
بمب ها توی کاسه سومالی فرود می آیند
خاکستر مادرم در شهر ها پراکنده می شود
شیر ها خوردن پدرم را تمام می کنند
و یک روز دیگر به پایان می رسد
هدی قریشی
دکتر «هدی قریشی شهری» از شاعران و داستان نویسان مشهدی است که هماکنون دوره تخصصی پوست را در دانشگاه شیراز میگذراند. او نیز تا به حال در چند جشنواره شعر حائز مقام شده و در سال ۱۳۸۴ کتابی تحت عنوان «صدای موجی زن» را به چاپ رسانده است که بیشتر غزل های روایی و پست مدرن او را دربرمی گیرد. او در سابقه ی خود، انتشار نشریاتی همچون «آسانسور» و «آسیب» را دارد. غزلی زیبا از او را از مجموعه ی «صدای موجی زن» می خوانیم:
درون جمجمه ام هیچ جنب و جوشی نیست
صدای بوق… کسی باز پشت گوشی نیست
شبیه «گربه ی بر روی شیروانی داغ»
که پرت می شود آنجا که هیچ موشی نیست!
که استکان جدیدی که یک معمای ِ
جدید حل بکنی و سپس بنوشی نیست
حضور لُخت ترین سیم های مغزم هم
برای اینکه مرا در خودت بپوشی نیست
و یک عروسک تازه مقابل ویترین
جلوی شیشه نوشته شد: فروشی نیست!!