دکتر علی مرسلی
در حاشیه پخش سریال طنزی به نام “درحاشیه” که به اعتراضاتی از سوی جامعه پزشکی منجر شد، نکته جالبی وجود داشت که به نظر بسیاری از ما اعضای جامعه پزشکی، مهم تر از خود قضیه این سریال و برداشت های متفاوت از آن خود نمایی می کرد.این مسئله طرفداری غیرپزشک ها و مخصوصا تحصیل کردگان سایر رشته ها از مضمون این سریال و موضع گیری آن علیه پزشکان بود! فارغ از موضوع این سریال و قضاوت در مورد حقانیت یا بی مورد بودن اعتراض پزشکان نسبت به آن ، این موضع گیری جالب در سطح جامعه که از اغلب در قالب حمایت از آزادی بیان، مخالفت با سانسور، آزادی نقد همه اقشار، برابری همه مشاغل و در نهایت با انتقاد از پزشکان به خاطر نازک نارنجی بودن و حساس بودن مطرح میشد، به نظر می رسد نیاز به واکاوی و بررسی دارد!
«من اگر خیلی همت کنم،برای اطبا همان قدر ارزش قایلم که قبیله دماغ پهن های برنئو برای جادوگرانشان من این جادوگرهای قرتی از فرنگ برگشته را یک به یک شناخته ام.این یکی کلاه {….} زنش را بر سرش دارد. آن دیگری مرفینی است.آن دیگری دواهای مجانی نمونه کمپانی ها را به داروخانه ها می فروشد.آن دیگری برای هر مرده مشکوکی جواز مرگ در اثر حمله قلبی صادر می کند و آن دیگری …
اصلا اگر قرار بود که اصرار اطبا برملا شود،دیگر دکان هیچ دعانویس و رمالی بسته نمیشد!»
سنگی بر گوری – جلال آل احمد
مطلبی که در بالا نقل شد و عینا نوشته جلال آل احمد است ،البته به این معنی نیست که نویسنده فرهیخته ای مثل جلال آل احمد با دکتر ها عداوت و دشمنی دارد.این جملات را جلال آل احمد ِ “بیمار” نوشته است! بیماری که دکترهای زمانش از معالجه عاجز مانده اند.بیماری که نه تنها پزشکان بلکه جبر روزگار او را ناامید وسرخورده کرده است و احساس می کند که تداوم نسلش به بن بست رسیده است و به سنگی بر گور نیاکانش بدل شده است.حقیقت این است که حتی اگر ما درمانگران در درمان بیمارانمان موفق باشیم، نباید انتظار داشته باشیم که بیمارانمان دوستمان داشته باشند! مراجعین ما دلایل زیادی دارند که مارا دوست نداشته باشند.
هر وقت خود را جای مراجعینم که آن ها را “بیمار” خطاب می کنیم قرار می دهم حس ناخوشایند آن ها را می توانم در مورد مراجعه برای درمان مجسم بکنم. مراجعین به خاطر “درد” ی که دارند مراجعه می کنند.اغلب آن ها قبلا سالم بوده اند و درد نداشته اند.سلامتی را حقی مسلم فرض می کردند.مراجعینم تماس میگیرند، وقت میگیرند .برای کار درمانی به مطب من مراجعه می کنند. در اطراف مطب به دنبال پارکینگ می گردند.نفس نفس زنان از پله ها خود را به مطب می رسانند. می نشیدند و انتظار می کشند.بعد زیر دست من تجربیاتی متفاوت که مطمئن هستم به اندازه لم دادن در منزل روی کاناپه و تماشای برنامه های تلوزیون خوشایند نیست، تجربه می کنند.دست آخر هزینه می پردازند و در بهترین حالت سلامتی خود را ( که از قبل مالک آن بوده اند) به دست می آورند.حتی وقتی ایده آل ترین درمان را ارائه داده باشم، چیزی بهتر از سلامتی قبلی به آن ها ارائه نشده است.بیماران من از اینکه بیمار خطاب شوند و مرزی به اسم بیماری بین آن ها و دیگری حائل شود هم شک ندارم خوششان نمی آید.به همین خاطر ترجیح می دهم که آن ها را مراجع یا مشتری خطاب کنم!
هری کرل در کتابی به نام “بیماری” از رویکرد پزشکان نسبت به بیمار و بیماری انتقاد می کند:
« در آموزش های پزشکی یا در عملی کردن این آموزش ها جای یک چیز خالی است.در مورد تاثیری که بیماری بر زندگی فرد دارد در این آموزش ها جایی وجود ندارد!نه در باره بیماری بلکه در باره فلسفه بیماری و نه در مورد چگونه ها و باید ها بلکه پاسخ این سوال که نظرتان در مورد سلامتی وبیماری چیست ؟ چرا بیماران گله دارند که مانند یک شی با آن ها رفتار می شود؟
خیلی از دانشکده های پزشکی رشته “علوم انسانی پزشکی ” را جر دروس اختیاری خود قرار داده اند ولی باید این مفاهیم قطره قطره وارد مطب پزشکان بشود.»
هری کرل به عنوان استاد فلسفه، نمی تواند تنها موقعیتی که در دانش پزشکی برای درمان بیماری اش به رسمیت شناخته شده است و اسم آن “بیمار” می باشد را پذیرا باشد.اطلاق عنوان “بیمار” نه تنها او را از آدم های سالم بیرون جدا می کند، بلکه خندقی عظیم بین او و پزشکان ایجاد می کند که توانایی ارتباط عادی انسانی را با آن ها غیرممکن می سازد.
چه دلایلی برای حس ناخوشایند نسبت به درمانگران وجود دارد؟
بیماری، بیمار را در موقعیت ضعف قرار می دهد: یکی از دلایل قدرت پزشکان که برای آن ها قیمومیت ایجاد می کند،ضعف بیماران است! بیماری یک ضعف است و پزشک موثرترین فردی است که بر این ضعف تسلط دارد.موضعی که پزشک قرار دارد ذاتا،موقعیت قدرت و برتری است.حس ضعف می تواند باعث شود که پزشک را ناجی خود بدانید و برای او احترام قایل شوید یا اینکه برعکس از او به عنوان نهاد قدرت بدتان بیاید.درمانگر علت دردها و مشکلات شما نیست،ولی موقعیت برتر او که از منظر سلامتی وجود شما را ارزش گذاری می کند ممکن است باعث شود حس خوشایندی نسبت به این افراد نداشته باشیم.
اقتدار پزشکان گاهی نفرت انگیز است : فرهنگ غالب آموزش پزشکی، همیشه رعایت مرز “پزشک” و “بیمار” تاکید می کند. این مرز در بسیاری از جهات مفید است و به نفع بیماران هم تمام می شود. طبابت در ذات خود درجاتی از اتوریته (اقتدار) را دارد.در گذشته بیماران این اتوریته را قبول می کردند.ولی با تغییر مفاهیمی مثل حریم خصوصی،فردیت انسان ها و همچنین رشد نامتوازن پاسخ علم پزشکی به خواست های روزافزون سلامت جامعه، اتوریته پزشکان کمرنگ تر شده است.اتونومی بیماران در واقع،به قیمت کاهش اتوریته درمانگران تمام شده است ولی کماکان بیماران مجبورند که این اتوریته را بپذیرند و این اجبار ،باعث احساساتی مانند رشک و حسادت و حتی تنفر از موقعیت پزشک می شود.
پزشکان در درمان قطعی بسیاری از موارد ناتوانند: امید به زندگی به لطف دانش پزشکی افزایش چشمگیری داشته است وتوانسته بسیاری از بیماری هایی که قبلا به مرگ انسان ها منجر میشد درمان کند.ولی در سال های اخیر انتظارات از دانش پزشکی افزایش یافته است.بیمارانوقتی می بینند که امراضی مانند سرطان، ایدز،ابولا و … هنوز قربانی می گیرند نسبت به دانش پزشکی بدبین می شوند.ضمنن پزشکی هنوز نتوانسته است برای بزرگترین و تاریخی ترین بیماری بشری یعنی پیری و مرگ،طرح درمانی ارائه کند!
اخلاق پزشکی و اعتماد به آن ها دچار تزلزل شده است:تنها مکانیسم قابل اجرا بر عملکرد پزشکان مکانیسم های خود نظارتی است.به نظر میرسد با توجه به رقابت های مالی و ضعف دانشکده ها در تربیت درمانگرانی با اخلاق و منش حرفه ای که این مکانیسم های خود نظارتی را اعمال کنند،بی اعتمادی نسبت به نهاد طبابت جامعه کاهش پیدا کرده است.از طرف دیگر بسیاری از نهادهای قدرت هم سعی در تضعیف موقعیت پزشکان به عنوان یک قشر متشکل مورد اعتماد جامعه دارند.
جامعه پزشکی و دشمنان آن
روزی یکی از مراجعینم – که دوست ندارم “بیمار” خطابش کنم – بعد از خاتمه درمانش بین شوخی و جد خطاب به من گفت که شما انسان دوست داشتنی هستید و اگر شغل شما دندانپزشک نبود، می توانستیم دوستان خوبی برای هم باشیم و دوستم داشته باشد! شغل من برای او تداعی ناراحتی و درد بود و نمی توانست بین من و شغلم تفکیک قایل شود.همچنین نمی توانست بین تداعی درمانگر و درد با همدیگر تمایز قایل شود!
جامعه پزشکی دقیقا چنین وضعیتی دارد. شاید شغل ما بسیار مورد اقبال تر از شغل جلادی باشد که در جهت و با نیت اصلاح جامعه چهارپایه را از زیر پای یک قاتل محکوم به اعدام می کشد! ولی به تناسب خود باید بپذیریم که ما از درد و رنج بیمارانمان پول در میاوریم و صاحب خانه و ماشین و عزت و احترام و … میشویم.هرچند که ما درد و رنج بیماران را درمان می کنیم و باید محبوب قلب ها باشیم ولی همین روش کسب و کار ما حساسیت زاست.حساسیتی که نسبت به جامعه پزشکی وجود دارد به طوری که خیلی سریع نسبت به تمام اجزای این جامعه هجمه و حمله در جامعه شکل میگیرد از نوع اعتبار سقراط در جامعه آتن آن روزگار است.علیرغم اینکه سقراط هرگز در طول حیاتش به عنوان استاد پولی از شاگردانش دریافت نکرد و علیرغم اینکه شخصیتی محبوب بود و مصلح و منتقد ناراستی های جامعه زمان خود بود،به سبب تفاوت و برتری، در رای گیری نخبگان آتن، حکم مرگش صادر شد! از سوی دیگر در کشور ما چون به علت غربال کنکور به طور معمول جامعه پزشکی را افراد نخبه جامعه شکل می دهند،حسادت به نخبگانی که از قضا آس و پاس هم نیستند و اجباری در تن دادن به مقتضیات جامعه ندارند، امری غیر قابل انتظار نیست! اشتباهات و تقصان های این قشر از این رو بزرگنمایی شده و بیشتر روی آن ها تاکید می شود.
از طرف دیگر نخبه ستیزی یکی از مشخصات جوامعی از جنس ماست. جامعه ما به سوژه های پوپولیستی عادت دارد و پزشکان و روش آکادمیک و مبتنی بر شواهد آن ها فرسنگ ها از گفتمان پوپولیستی فاصله دارد.از این رو درک گفتمان محطاتانه،محافظه کارانه و مستند بر شواهد پزشکان برای جامعه ای که به گفتمان توده محور، بر پایه احساسات و تهییج عمومی و در یک کلام “حرف مفت” عادت کرده است، دشوار و گاهی ناممکن است.از این رو این قشر که نگرشی بر اساس علوم تجربی را به سایر موارد در جامعه تعمیم می دهند به نظر عوام افرادی عجیب، غیر قابل درک ،خودخواه، خودمحور و حتی نادان می رسند. امروزه با تعمیم یافتن گفتمان آکادمیک محور در سایر ارکان جامعه، انتظار می رود دیدگاهی که جامعه پزشکی را تافته جدابافته می بیند، کمرنگ تر شود و بقیه جامعه نسبت به پزشکان همدلی بیشتری نشان دهند.
اما پایبندی به اخلاقیات و پیاده کردن دقیق کدهای اخلاق پزشکی می تواند کلید محبوبیت جامعه پزشکی در زمان حال و آینده باشد!سنت حکمت طبیب در جامعه ما سرمایه و پشتوانه اعتبار و محبوبیت جامعه پزشکی ما محسوب می شود و که نباید اجازه داد مفت از دست برود! جامعه پزشکی به مقبولیت و اعتبار در نزد کل جامعه نیاز اساسی دارد.اعتبار پزشکان بیش از پزشکان حتی به نفع بیماران است.برای حفظ اعتبار،مهم ترین اقدام،جلوگیری از خدشه دار شدن اخلاقیات حرفه و نزول شان حرفه ای و اخلاقی درمانگران در پیشگاه افراد جامعه است.
مرگ آقای دکتر پیرزاده بسیار دردناک است و به هیج وجه قابل توجیه نیست اما واقعیت این است که متأسفانه پعضی از همکاران به این حرفۀ مقدس خیانت کرده و میکنند. یک روزی من تصور میکردم مقدس ترین جامعه، جامعۀ پزشکان است اما وقتی وارد این حرفه شدم دریافتم آن دانشجویان مقدس پزشکی وقتی پشت میز نشین شدند، خیلی چیز ها را فراموش کرده و تاجر میشوند. من تجربه کرده ام و دیده ام. بسیار جای تأسف است. همین باعث میشود مردم به کل به این طبقه با دید بد نگاه کنند.
سلام
نگارنده خوب شروع کرده اما، بی تعارف، خوب تمام نکرده است. همانکه جلال گفته صحیح تر است. اگر قرار بود که “اسرار” اطبا برملا شود،دیگر دکان هیچ دعانویس و رمالی بسته نمیشد! اما وقتی به آنجا می رسد که جامعه پزشکی به مقبولیت و اعتبار در نزد کل جامعه نیاز اساسی دارد… دروغ چرا؟ موافق نیستم. فکر نمی کنید بجای دیدگاه پوپولیستی که از آن تحت عنوان “حکمت طبیب” نام برده اید و ظاهرسازی هایی که حاصلش وضعیت موجود است، نیاز به ریشه یابی و رفتن به راهی داریم که ملت های موفق سالها پیش از ما رفته اند؟ برای رسیدن به جهل و خرافات راه های مختلفی وجود دارد اما راه علم و دانش یکی است و هیچ رنگ و لعابی هم ندارد. علم و دانش و فقط علم و دانش. همین و بس.
آن گروه از پزشکان ، بااعتراضاتشان به یک سریال طنز ، کم جنبگی وبیسوادی خودرابه رخ اجتماع کشید وآبروی خودرابردند