اپیزود اول:
پیرمرد به نظر خودش درد معده دارد، اصرار دارد که یک شربت معده برایش بنویسیم تا برود دنبال کار و زندگی اش. علائمش اما چیز دیگری می گویند، می خواهم یک نوار قلبی از او بگیریم، مقاومت می کند، آخر سر غرغر کنان به نوار قلبی تن می دهد. نوارش شک را به یقین تبدیل می کند. با یک سکته قلبی طرف هستیم. پیرمرد اما باور نمی کند. به پسر ارشدش زنگ می زند. دقایقی بعد پسر ارشد با توپ پر در میانه اورژانس رجز می خواند؛ داد و هوار راه انداخته که می خواهیم سرکیسه شان کنیم! به زحمت آرامش می کنیم و توضیح می دهیم که ماجرا اینقدرها هم الکی نیست. پسر می رود تا پدرش را قانع کند، پدر اما دکترهای اینجا را قبول ندارد. سر پسرش داد می زند که “پدر سوخته تو هم می خواهی من را اینجا ول کنی و بروی دنبال زندگی خودت.”
اپیزود دوم:
دختر نوجوانی با درد ناگهانی شکم آمده است. شرح حال، معاینه و آزمایشات به نفع آپاندیسیت است. پدر رضایت عمل نمی دهد. بهانه های مختلفی می آورد:” دخترم مجرد است، عمل بشود دیگر نمی شود شوهرش داد! … می ترسم سر عمل طوریش بشود!.. باید برویم شهرمان.” آخرش هم می گوید:” بگذار ببرمش چند تا دکتر دیگر تا مطمئن بشوم.” همه پرسنل اورژانس به نوبت در اقناع پدرِ یکدنده می کوشند، بدتر شک برش می دارد:”حتما کاسه ای زیر نیم کاسه تان هست. اصلا به شما چه؟ دختر خودم است، نمی خواهم عملش کنید. چه به شما می رسد؟” دختر را با رضایت شخصی می برد … ساعاتی بعد با تب بالا و افت فشار می آورندش…پدر بیرون اورژانس ایستاده و دختر را با مادرش فرستاده، نمی خواهد چشم در چشم ما بشود.
اپیزود سوم:
شیفت اورژانس هستیم، ناگهان آمبولانس ۱۱۵ از راه می رسد و بیماری را به داخل می آورند، می گویند ام آی (سکته قلبی کرده) بیمار هوشیار نیست، نبضش هم قابل لمس نیست. به اتاق احیا منتقل می شود و گروه کد کارشان را شروع می کنند… تلاش ها به جایی نمی رسد. لابلای گریه و زاری همسرش، شرح حالی که می دهد عرق سرد بر تنم می نشاند، بیمار تحت نظر پزشک قلب بوده، وقتی از تلوزیون چیزهایی در نقد داروهای شیمیایی می شنود، شال و کلاه می کند و پیش یک عطار می رود تا به عقیده خودش از داروهای سالمتری استفاده کند، یک هفته از قطع داروهای شیمیایی مضر و شروع داروهای عطار نگذشته به خوابی می رود که از آن بیدار نمی شود و حالا همسر گریانش این ماجرا را با اشک و ناله برای ما تعریف می کند و زمین و زمان را فحش می دهد. فحش هایی که دیگر فایده ندارد.
پرده آخر
می گویند کار را باید به کاردان سپرد، اما انگار در جامعه ما و در زمینه جان انسانها، این ضرب المثل کاربرد چندانی ندارد. مردم به توصیه های همسایه شان بیشتر اعتماد می کنند تا به حرفهای دکترشان و مراجعه به دکتر بعنوان آخرین راهکار (از سر ناعلاجی) در نظر گرفته می شود.
البته تقصیری هم ندارند، وقتی از صبح تا شب در تلوزیون از مضرات داروهای شیمیایی برایشان می گویند و “پزشک خود باشیم” به شعار رسانه های مختلف تبدیل می شود…در سریالها هرکسی اعصابش خراب است حق دارد در میانه بیمارستان برای خودش معرکه بگیرد…در خبرگزاری های غیرمستقل پزشکان عده ای سود جو معرفی می شوند … برنامه های صدا و سیما به جای ارائه اطلاعات پزشکی، نحوه شکایت علیه پزشکان را آموزش می دهند … مسوولان قضایی دم از چند نفر زیر میزی بگیر و بی آبرو کردن آنها می زنند (بدون آنکه به اختلاف فاحش تعرفه های پزشکی ایران با کشورهای همسایه و بدحسابی بیمه ها اشاره ای بشود)….یا وقتی معاون رییس جمهور پیشین بارها می گوید که باید انحصار پزشکان را برداریم (انحصار پزشکان در زمینه پزشکی!؟) و به همین منظور فارسی شدن جواب آزمایشات را پیشنهاد می کند (تا مردم برای تفسیر آزمایش نیازمند انحصار پزشک نباشند!) دیگر کم کم اعتماد مردم به پزشکان از بین می رود.
آقایان مسوولان رسانه ملی و رسانه های شبه ملی! اعتماد مردم به پزشکان و احترام به پزشکان، یک سرمایه حیاتی است. مردم اگر به پزشک اعتماد نداشته باشند، هنگام بیماری سرگشته می مانند و ممکن است دست به کارهای غیرمنطقی و تصمیمات غلطی بزنند که جان خودشان یا عزیزانشان را به خطر بیندازد.
پزشکی که از روز و شب و تعطیل و غیر تعطیل خود می گذرد و بعد از تحمل مرارتهای بسیار شغلی را انتخاب می کند که با مردم در بدترین حالات جسمی و روحی آنها سر و کار داشته باشد، می تواند این غرض ورزی های رسانه ای را هم تحمل کند؛ اما خیلی سخت است که ببینی تمام این مشقتها بی فایده بوده و مردم به خاطر نا آگاهی و تبلیغات منفی، توصیه علمی پزشکشان را قبول نمی کنند و سرسختانه راه مرگ را انتخاب می کنند. راهی که بطور غیر مستقیم توسط جنجالهای رسانه ای به آنها نشان داده شده است.
مطلب روشنگر و مفيدي بود.
البته با توجه به فراواني رو به تزايد رويه هاي غلط و ضد اخلاقي در صنف پزشكان محترم و بخصوص با مراجعه به مراكز و درمانگاه هاي زيرنظر تامين اجتماعي و بويژه در شهرستان ها و نقاط دورتر از مركز و بررسي مشكلات موجود و فاجعه هايي كه بدون هيچ ترسي از نظارت دولتي و يا اعرتاض مردمي صورت مي گيرد اين حجم بي اعتمادي در مردم را داراي زمينه هاي واقعي خواهيد يافت .
مثلا فوت هاي ناشي از عدم تشخيص يا تشخيص ديرهنگام بيماري يا تشخيص اشتباه در نزديكان بنده بطور نگران كننده اي به ميزان مشكلات ديگر ناشي از تشخيص غلط و سهل انگاري سيستم درماني افزوده شده است كه موجي از بي اعتمادي و نارضايتي را در آشنايان و بستگان ناشي شده است .
آگاهي بخشي در زمينه ي حقق بيمار بسيار مفيد و ضروري بنظر مي رسد و اين در حاليست كه روي تمام ديوارهاي بيمارستان شهر ما مجازات حقوقي و كيفري اقدام به اعتراض و اهنت و درگيري و حتي پرخاش لفظي بيمار يا همراهان به كرات تاكيد شده و در معرض عموم قرار گرفته است .
اما بندرت قابي آويخته از منشور حقوق بيمار ديده مي شود .
به ندرت شكايت هاي عليه متخلفين سيستم پزشكي هم به ثمر مي رسد و در دالان هاي بي انتهاي دادگستري و دوره مديد و نااميدكننده دادرسي هر فرياد دادخواهي واعتراضي خفه مي شود .
مردم حوصله پيگيري هاي بي ثمر را ندارند و متخلفان اين صنف با خيالي آسوده بي سوادي و خطاهاي خود را به مردم با قيمت هاي گزاف و گاهي به قيمت جان آن بي نوا ها مي فروشند .
با سپاس و احترام به متخصصان دلسوز و پاك دستي كه اميدوارم اكثريت سيستم درماني را در بر بگيرند .
________________________________________________________________________________
خیلی ممنون از ارایه نظر ارزشمندتان
احتمال اشتباه و خطا در میان پزشکان نیز وجود دارد. اما همواره مبالغه و حتی تهمتهایی در این باب وجود داشته، موارد بسیاری از این دست سراغ داریم که شاید دستمایه مطلبی دیگر شوند.
اما در مورد منشور حقوق بیمار (حداقل در تمام مراکزی که بنده دیده ام) این منشور در معرض دید عموم نصب شده است. اگر هم اشتباه پزشکی هم منجر به ایجاد آسیب یا خدای ناکرده فوت بیمار شود از مجاری قانونی متعددی قابل پیگیری است.
گاه همراه بیمار گمان می کند که اشتباه پزشکی محرز بوده، در حالی که از لحاظ اصولی تمام موارد علمی انجام شده است، در چنین مواردی بیمار یا همراهان وی بعد از طرح شکایت و نرسیدن به نتیجه مورد نظرشان فکر می کنند اشتباه پزشک لاپوشانی شده است. متاسفانه تحریک اطرافیان هم معمولا در چنین مواردی به جای حل مشکلات تنها داغ خانواده بیمار را تشدید می کند و احساس از دست رفتن حق به غم فقدان اضافه می شود
در هر صورت رعایت احترام بیمار و تکریم شان پزشک هیچ منافاتی با هم ندارند و نباید پزشک و بیمار را دو جبهه متخاصم در نظر بگیریم، که اگر چنین شود، نتیجه همان می شود که این روزها شاهد آن هستیم
راه حل این بی اعتمادی ها ارتباط بیشتر پزشکان با مردم و جذب اعتماد آنهاست.
مردم باید درک کنند که پزشک کاسب نیست و بیشتر از حق ویزیت به فکر سلامتی مردم است.
و راه ایجاد و تقویت این ارتباط استفاده از شبکه های اجتماعی است. راهی آسان و بی هزینه .