مقدمه:
مشاهیر هر ملت نه تنها مایه مباهات مردم هستند بلکه الگویی برای پیشرفت در مقابل چشمان آینده سازان آن ملت قرار می دهند. اما متاسفانه در کشورهای جهان سوم (بویژه کشور ما) اسطوره سازی از مشاهیر آنقدر راه افراط می پیماید که تنها فایده اش تخدیر اذهان مردم با رویاهاست، یعنی فقط خیالات خوش برای سرپوش گذاشتن بر نواقص متعدد… نوشته ای که خواهید خواند، نقدی است از طرف یکی از دوستان بر این ماجرا:
نیما قائمیان:
نمیدانم چرا تز «الگوسازی به هر قیمت» در کشورهای توسعهیافته به اندازهی مملکت نخبهپرور ما مشتری ندارد. تا برمیگردی تذکر دهی که این نخبهای که علامهاش میخوانید و دایرهالمعارف متحرکْ اینگونه هم نیست که مینماید، فریاد و فغان بلند میشود که نباید بزرگان را خفیف کرد. یکی نیست تذکر دهد که اتفاقاً اصل مشکل همین «الگو سازی» است: کودکی که محور تربیتش قصهسازی از اشخاصی است که لزوماً خود واقعیشان در قصه نمود پیدا نکرده، در همین قصهها میماند و در نهایت اگر بخواهد مشی همان «الگو» را دنبال کند، بهجای انجام یک خدمت درست و درمان، درگیر حاشیهسازیها خواهد شد.
جهانبینی آکواریومی یک جهانسومی به وی اجازه نمیدهد خود را کمتر از «شمارهی یک» بپندارد: در هوش، فرهنگ، ادب، موسیقی، علوم قدیمه، علوم جدید، تاریخ باستان و خلاصه هرچه که جای مطرح شدن داشته باشد، یک سر و گردن بالاتر از همهی عالم بوده و اصولاً مملکت نخبهپرور جهان سومیْ زایشگاه نوابغ است! نوابغی که یا به «خارج» رفته و گویا حلواحلوا میشوند و یا در این مملکت مانده و اسیر توطئهی همان «خارجی»هایی هستند که تا دیروز نمیدانستند «حمام» چیست در حالیکه اجداد همین جهانسومی در خزینهی شیر و عسل غسل مینمودند.
این از عوام! ولی گهگاه جهان سومی تحصیلکرده هم وقتی پا به سن گذاشت، احساس میکند که آنطور که باید شهوت شهرت اقلیمیاش اطفاء نشده و از قافلهی الگوها عقبمانده است. البته چه بهتر که این شهرت، در کنار لذتش، عوایدی هم داشته باشد! اینگونه است که اگر چنتهاش زیاد پر نباشد اتاق نشیمنش را صحنهی معرکهگیری«ماهوارهای» خود کرده و از عواید شهرت خودساخته برخوردار میشود. اگر هم قابلیتهایش بیش از این باشد، به جایگاه واقعی خود قانع نشده و متوسل به روشهایی میشود که شاید برای همان محیط اکواریومی کشورش مناسب باشد، ولی مسلماً وقتی تاریخ به قضاوت این عملکردها نشست سابقهی روشن کاری وی نیز مخدوش میشود. همیشه هم یکخروار طرفدار «تشنهی پرستش» حاضر به یراق هستند تا در راستای تبلیغ رایگان «حضرت استاد» و محافظت قلدرمآبانه از حریم قدسی شهرت ایشان جان بر کف نهند، گیرم که نه کتابی از وی خوانده باشند و نه اصلاً از بیست کیلومتری حوزهی کاری وی رد شده باشند.
زمانی همت ترکها و اعراب در رفع شبهات تاریخی ستودنی بود: تا میگفتی کتاب «خاطرات مستر همفر» اصلاً نسخهی انگلیسی ندارد در چشم بههم زدنی نسخهی انگلیسی هم برای آن درست میکردند. این روزها به تأسی از همسایگان ترک و عرب، همت ایرانیجماعت در تثبیت جایگاه مشاهیر خود در فضای مجازیْ چشمگیر است. ایرانیجماعت فقط در حوزهی آکادمی شهره به «Self-Citation» نیست، بلکه در حوزهی دانشنامههای آزاد فضای مجازی خوب بلد است چطور از تمام محدودیتهای ایجاد شده برای تضمین صحت مندرجات دانشنامه به نحو احسن «سوءاستفاده» کرده و منظور خود را قالب کند. برای همین است که گرچه ویکیپدیای انگلیسی بنابه ذات خود اعتبار استنادی ندارد ولی باز منبع ارزشمندی است، با این حال ویکیپدیای فارسی حتی برای یک نگاه گذرا نیز معتبر نیست. اگر اسطورهی مرده یا زندهی ایرانی نشان «لژیون دونور» ندارد چه باک؟ در کمتر از یک هفته با استنادات فراوان نشان داده میشود که ایشان جزو پیشگامان دریافت این نشان است.
صدا و سیما هم که روزی قرار بود فراگیرترین دانشگاه باشد اصولاً پایبندی به اصالت منبع در ماموریتش تعریف نشده و براحتی از این قهرمانان با شهرت دوپینگی استقبال میکند. اگر فلان جراح ایرانی در فلان مملکت اروپایی دم و دستگاهی دارد و دست بر قضا با سیاسیون آن دیار پالوده هم میخورد، مهم نیست که انستیتوی دهنپرکنی که وی رئیس آن است ساختهی دست خود وی بوده و یا فلان مدال با تصویر ایشان روی آن هم چیزکی نباشد. مهم این است که ایرانی جماعت باید«بهترین» باشد؛ ولو به زور! پس برای این که ثابت شود «نادرهی دوران» است و یگانهی دهر، باید منبعسازی به روش ایرانی صورت پذیرد، این وسط منعی هم ندارد اگر دو سه مورد عمل جراحی عجیب و غریب به ایشان نسبت داده شود. اگر هم اعتراض کنی، به بیماری تخریب بزرگان متهم میشوی. فقط نمیدانم از بین این جماعت نگران الگوهای آیندهی کودکان این سرزمین، کسی زحمت اندیشیدن بهخود میدهد که چرا بهرغم داغ بودن بازار این روش الگوسازی، هنوز که هنوز است -خارج از این اکواریومی که دور خود ساختهایم- کمیتمان لنگ میزند؟
در صورتیکه شما نقدی بر این نوشته دارید می توانید مطلب خود را بصورت مستند و مستدل جهت انتشار برای ما بفرستید.
گمان کنم وردپرس نیمفاصلههای نوشتهام را درست تفسیر نکرده. و یا شاید به احتمال خیلی ضعیف LibreOffice وقتی میخواهد به فرمت doc ذخیره کند چنین میشود. در هرصورت بابت عدم انعکاس نیمفاصله در متن پوزش میطلبم.