طبابت به روایت خالق مرشد و مارگاریتا
«مرشد و مارگاریتا» یکی از شاهکارهای ادبیات کلاسیک روسیه است که علاقهمندان ادبیات به آن ارادت بسیار دارند. این کتاب نوشته میخاییل بولگاکف است که روزگار جوانی را با تحصیل در رشته پزشکی و در ادامه طبابت گذرانده است. دکتر میخاییل آفاناسیویچ بولگاکف در سال ۱۹۴۰ میلادی و در سن ۴۹ سالگی از دنیا رفت. اما در طول همین مدت توانست به یکی از مطرحترین نویسندگان روسیه بدل شود.
برای بولگاکف گرچه علاقه به هنر یک سنت خانوادگی محسوب میشد، اما او مانند بسیاری از دوستان و اطرافیانش تصمیم گرفت در رشته پزشکی تحصیل کند. در سال ۱۹۰۹ وارد دانشکده پزشکی شد و حدود هفت سال در آنجا ادامه تحصیل داد. تحصیل در رشته پزشکی از علاقه این نویسنده روسی به ادبیات کم نکرد و او به طور همزمان به نوشتن آثار ادبی پرداخت.
چندی پیش کتابی از این نویسنده روس در ایران منتشر شد که وجه پزشکی او را بیشتر برای خوانندگان فارسی زبان تصویر میکند؛ مجموعه داستان «خاطرات پزشک جوان» با ترجمه فهیمه توزندهجانی. عنوان این مجموعه نشان دهنده همین علاقه او به رشته پزشکی و بهرهگیری از آن در دنیای ادبیات است و شاید بتوان آن را خاطرهای از جوانی خود نویسنده دانست. این نویسنده بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه، مدتی به طبابت پرداخت و کمی بعد این شغل را برای تمرکز بر نویسندگی رها کرد.
مجموعه شامل سه داستان است که با انتخاب مترجم در کنار هم قرار گرفته و کتاب را شکل دادهاند؛ داستان «خاطرات یک پزشک جوان«، «مرفین» و «ابلیس». خود داستان خاطرات یک پزشک جوان شامل هفت اپیزود است. بلگاکف این هفت داستان را در بازه زمانی ۱۹۲۵تا ۱۹۲۶ نوشته است و هر یک به شکل مجزا در یکی از مجلههای مسکو منتشر شدهاند. سپس در سال ۱۹۲۷ داستان «ابلیس» را نیز در همان مجله به چاپ رساند.
داستانها در سالهای ۱۹۱۶تا ۱۸ اتفاق میافتد، وقتی که بلگاکف پس از اتمام دوره تحصیل پزشکی، به خدمت سربازی احضار شد و به عنوان پزشک در روستای «نیکلسی» مامور به خدمت شد. بلگاکف در این مجموعه هفتگانه خود به عنوان قهرمان اصلی داستانهایش است، اما در داستان مرفین، به عنوان دوست قهرمان اصلی خاطرات او را روایت میکند. بر مبنای گفتههای همسر اول بلگاکف در این بازه زمانی شروع به مصرف مواد آرامبخش و اعتیاداور میکند که به اعتیادش به مرفین ختم میشود اما با کمک همسرش بر این اعتیاد غلبه میکند. نویسنده با راوی قرار دادن خود، قهرمان داستان اعتیادش به مرفین را شخصی غیر از خود مطرح میکند.
داستانهای مجموعه با روایتی ساده زندگی پزشک جوانی را به تصویر میکشند که از شهری بزرگ با تمام امکانات به کورهدهی سوت و کور و سرد اعزام میشود تا نخستین سالهای حرفهای خود را در تنهایی سپری کند و در نهایت با پناه بردن به مرفین سعی میکند از واقعیتهای روزمرهاش فراری شود. داستانها بسیار ملموس و ماهرانه لجظههای ترس، امید، حزن و یاس آدمی را نشان میدهد و مخاطب را با سادگی کلامش غرق در داستان میکند.
از این نویسنده تاکنون آثاری چون «دستنوشتههای یک مرده»، «دل سگ»، «نفوس مرده»، «مرشد و مارگاریتا»، «گارد سفید»، «تخم مرغهای شوم» و «برف سیاه» در ایران ترجمه و منتشر شده است.
«خاطرات پزشک جوان» با ترجمه فهیمه توزندهجانی در ۲۲۴ صفحه و به بهای پنج هزار تومان از سوی انتشارات «کتابسرای تندیس» روانه بازار کتاب ایران شده است. ساکنان پایتخت برای تهیه این کتاب کافیست با شماره ۲۰- ۸۸۵۵۷۰۱۶ سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. سایر هموطنان نیز با پرداخت هزینه ارسال پستی، می توانند تلفنی سفارش کتاب دهند.
من این کتاب رو بعنوان هدیه در زمان شروع طرح گرفتم و خوندم، شاید یکی از دلایلی که سختی های طرح رو بر من آسان کرد خوندن همین کتاب بود، فکرش رو بکنید بدون آنتی بیوتیک چه کار میکردن اون موقع، یا در یک روستا مجبور به آمپوتاسیون پای یک نفر بشید،یا از شدت و فزونی سختی های کارتون به مخدر روی بیارید.. روانی ترجمه شیوایی نثر نویسنده هم خوندن کتاب رو جذاب کرده. حتما توصیه میکنم به همکارای عزیزم که این کتاب رو یکبار بخونن…