به بهانه اکران فیلم رژیم طلایی در سینماهای کشور
احسان رحیمزاده
اگر در مستطیل کوچک جستجوگر گوگل دو کلمه رژیم و لاغری را وارد کنید، فهرست طولانیای از مطالب مربوط به روشهای کاهش وزن جلوی چشمتان ظاهر میشود. البته اگر حواستان نباشد ممکن است گوگل شما را به صفحات مربوط به یک فیلم سینمایی ببرد؛ فیلمی با عنوان «رژیم طلایی» که در خلاصه داستانش آمده است: «مردی رژیم لاغری میگیرد تا وزنش را کم کند و مهریهاش را پایین بیاورد.»
اگر فکر میکنید در این فیلم روشهای کاهش وزن به شما آموزش داده خواهد شد پاک در اشتباهاید. اگرچه عنوان و موضوع فیلم به مسایل مربوط به سلامت جسم مربوط میشود ولی نباید در محتوای آن دنبال اصول و قواعد علمی بگردید چون در آن کمتر توجهی به الزامات علم پزشکی نشده و درونمایه داستان به جای آنکه واجد پیامهای آموزنده باشد مخاطب را گمراه میکند.
سینمای شونه تخممرغی تقدیم میکند
این فیلم محصول شرکت پویا فیلم است که به تهیه و تولید فیلمهای شونه تخممرغی شهرت دارد. برای تهیهکنندگان این شرکت ساخت فیلمهای تجاری که زودتر آن را بتوان به پول و اسکناس تبدیل کرد بیشتر از هر چیزی اهمیت دارد. البته در کارنامه این شرکت چند فیلم استاندارد مثل کما و آواز قو هم دیده میشود ولی وجه غالب آثارشان فیلمهای گیشهای است که در خوشبینانهترین حالت میتوانند مخاطبان را چند دقیقهای سرگرم کنند یا بخندانند.
این فیلمها چون به سینما به عنوان یک صنعت و نه هنر رسانه و هنر نگاه میکنند، هیچگاه لقب ماندگار پیدا نمیکنند و خیلی زود به دست فراموشی سپرده میشوند.
فیلم رژیم طلایی را هم باید در زیر مجموعه همین فهرست مورد بررسی قرار دهیم؛ فیلمی که تهیهکنندگانش سعی کردهاند مخاطب را به هر قیمتی که شده به سالنهای سینما بکشانند. این فیلم که در اکران نوروز جای گرفت فروش سطح پایینی داشت و توقعات سرمایه گذارانش را برآورده نکرد. با اینکه در اکران نوروز هیچ فیلم کمدیای حضور نداشت (این نکته را در نظر بگیریم که تهران ۱۵۰۰ انیمیشن است و نمیتوان آن را همردیف فیلمهای کمدی قرار داد) و انتظار میرفت که تنها فیلم کمدی گوی سبقت را از دیگران برباید اما رژیم طلایی گیشهای کمتر از ۶۰۰ میلیون تومان داشت. این فیلم برای فتح قلههای میلیاردی دورخیز کرده بود اما در نهایت کمتر از آنچه فکر میکرد تصاحب کرد.
در رژیم طلایی با دو زوج در آستانه طلاق مواجهیم که نقششان را مهدی هاشمی و مریلا زارعی بازی میکنند. مهریه زن معادل طلا بر اساس مجموع وزن زن و شوهر تعریف شده است و مرد چون به کوچه بنبست رسیده و هیچ راه چارهای ندارد باید این مهریه را بپردازد. شخصیت مرد که باید برای پرداخت این مهریه سنگین کل داراییهایش را بفروشد ناگهان فکری در ذهنش جرقه میزند و تصمیم میگیرد وزنش را کم کند.
شخصیت زن هم که دست مرد را خوانده تصمیم به افزایش وزن میگیرد تا طلای بیشتری تصاحب کند. جدال و کشمکش سخت زن و مرد از این لحظه آغاز میشود. یکی در جهت فربهتر شدن حرکت میکند و آن یکی سعی دارد شکمش را آب کند. مرد برای لاغر شدن در کوچه میدود، قرص لاغری میخورد، روی تردمیل ورزش میکند، کمربند لاغری میبندد و خلاصه به هر دری میزند تا چربیهای اضافهاش آب شود.
قرصهایی که معجزهآسا لاغر میکنند
جالب است از ابتدا تا انتهای فیلم در هیچ نما و سکانسی حضور پزشک متخصص تغذیه را نمیبینیم. با آنکه هر روز در رسانهها درباره عوارض رژیمهای خودسر هشدار داده میشود ولی این فیلم در خلاف جهت این پیامها حرکت میکند و راه خودش را میرود. رژیم طلایی میتوانست از این فرصت طلایی استفاده کند و این نکته را به مخاطبان آموزش دهد که هر گونه کاهش یا افزایش وزن باید تحتنظر متخصص تغذیه صورت گیرد. حتی فیلم میتوانست اشارهای به این نکته کند که روشهای نادرست لاغری چه تبعات سنگینی دارد ولی در فیلمنامه هیچ اشارهای به این موضوع نشده است.
در چند سکانس میبینیم زن و مرد به داروخانه مراجعه میکنند و با مشاهده تبلیغات مربوط به قرصهای چاقی و لاغری آنها را میخرند و استفاده میکنند. بر اساس اطلاعاتی که فیلم به ما میدهد این قرصها کار خودشان را درست انجام میدهند و بیماران داستان را به هدفشان که چاقی و لاغری است، میرسانند. البته قبول داریم فیلمنامهنویس باید در ۹۰ دقیقه داستانش را تعریف کند و جهت جذابیت بخشیدن به داستان باید ضرباهنگ تندی به آن بدهد ولی در مسیر همین ضرباهنگ تند میشد نشان داد ماجرای مصرف این قرصها به همین سادگیها هم نیست.
متخصصان تغذیه تحت هیچ شرایطی بدون در نظر گرفتن سن، وزن، موقعیتهای فیزیولوژیکی قرصهای لاغری را برای بیمارانشان تجویز نمیکنند. حتما میدانید یکی از داروهای معروف در این زمینه زنیکال است که در ۳ هفته اول مصرف عوارضی مانند اسهال، اضطراب، سرگیجه و ناراحتیهای رودهای در بیمار بروز میکند و در موارد نادری موجب خشکی پوست و اختلال در مفاصل میشود ولی در فیلم اینگونه القا میشود که خوردن این داروها همانا و لاغر شدن آنی و تضمینی همان.
در مسیر داستان میبینیم مهدی هاشمی با خوردن قرصهای مربوط و در کنارش ورزش و تحرک به شدت وزن کم میکند و یک مرد جمعوجور میشود. معمولا وقتی در فیلمی شخصیت قهرمان عملی غیراصولی انجام میدهد و به موفقیت دست پیدا میکند، این فرایند به معنای موضعگیری مثبت مولف نسبت به آن قهرمان است. یعنی کارگردان و فیلمنامهنویس دارند بهصورت ناخودآگاه این پیام را میدهند که این شخصیت مورد تاییدشان است و کارهایش میتواند برای دیگران الگو قرار بگیرد.
یکی از سکانسهای عجیب و غریب فیلم جایی است که مهدی هاشمی را در یک اتاق در حال مصرف موادمخدر میبینیم. در حالی که در صدا و سیما نشان دادن صحنه سیگار کشیدن شخصیتها به خاطر بدآموزیاش ممنوع اعلام شده است. در سینمای خودمان هم کمتر سابقه داشته که به چنین صحنه ناپسندی اجازه نمایش بدهند ولی در فیلم رژیم طلایی تمامی مراحل اعتیاد بهشکل دقیق و علنی به تصویر کشیده میشود. شخصیت مرد پس از کشیدن مواد بدون هیچ مشکلی به شدت لاغر میشود و به صورت تلویحی این پیام را میدهد که میتوان از اعتیاد به عنوان ابزار کاهش وزن استفاده کرد.
پاسخ کارگردان به انتقادات پزشکی
رضا سبحانی، کارگردان فیلم در پاسخ به این سوال که فکر نمیکنید این مساله نوعی تبلیغات سوء در فیلم را بهدنبال داشته است؟ پاسخ داده است: «نه، به نظر من این طور نیست زیرا این مسایل واقعا در جامعه ما وجود دارد و حتی بسیار برجسته است و افرادی هستند که برای لاغر شدن به هر چیزی چنگ میزنند و از هر راهی استفاده میکنند. ضمن اینکه ما هدف اصلیمان نشان دادن تلخیهای این شیوه زندگی بود و میخواستیم مناسبات و روابط میان زوجی را نشان دهیم که بر پایه معیارهای انسانی بنا نشده است. سطحی است و جنبه معاملهای دارد و به همین دلیل اکنون متزلزل و سست شده است.» (مصاحبه با روزنامه تهران امروز، ۲۶ فروردین)
در پاسخ به کارگردان باید گفت در صورتی هدف شما تامین میشد که پشیمانی و حسرت شخصیتها را در قالب داستانی باورپذیر نشان میدادید. در وضعیت فعلی تحول افراد در بستری بسیار تند و غیرقابل باور اتفاق میافتد و به شیوه فیلمهای هندی همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود.
ضمن اینکه از همین پاسخ میتوان فهمید نگاه کارگردان بیشتر متمرکز بر مسایل اجتماعی (تبعات مهریه سنگین) بوده و به جنبههای پزشکی و سلامت جسم داستان توجهی نداشته است. البته حفرههای پزشکی داستان فیلم فقط به شخصیتپردازی مهدی هاشمی مربوط نمیشود بلکه در شخصیت زن نیز اشکالات مشابهی وجود دارد. در نقطه مقابل مریلا زارعی برای چاقشدن بستنی میوهای و جوجه کباب میخورد و از قرصهای چاقکننده استفاده میکند و البته به هدفش هم میرسد.
در بررسی این موضوع نمیتوان کارگردان را خیلی مقصر دانست. مشکل اصلی متوجه چرخه ناسالم فیلمسازی است که یک کارگردان حرفهای را مجبور میکند فیلمنامهای بدون تحقیق و پشتوانه علمی را جلوی دوربین ببرد. این کارگردان در کارنامهاش فیلمهای ارزشمندی مانند «خاک سرد»، «زیستن» و «آفتاب پشت برف» را به ثبت رسانده که هیچ کدام اکران موفقی نداشته اند.
او در یکی از مصاحبههایش گفته است: «متاسفانه همه درها به روی من بسته بود. اگر یک فیلمساز حرفهای کار نکند، دچار مشکلاتی میشود. من فیلمسازی هستم که سعی کردهام مستقل باشم و اهل لابیگری نیستم. شاید به خاطر همین است که به این مشکلات برخوردم. مثلاً زمانی که فیلمنامه را به موسسه فارابی دادم، وقتی به آنها گفتم این فیلمنامه هزینهای برای شما ندارد و فقط کل هزینه اش معادل کرایه دوربین و سه پایه فیلمهای فاخرتان است، متاسفانه هیچ حمایتی از من نکردند و این واقعیتی بود که با آن دست و پنجه نرم کردم و سالهای زیادی به خاطر آن بیکار بودم. بالاخره به این نتیجه رسیدم که باید کاری کنم که فیلم بسازم و دیده شود.» (مصاحبه با روزنامه ایران ۲۱/ ۱/ ۹۲)
هماکنون در تیتراژ بیشتر فیلمها عنوان مشاور انتظامی به چشم میخورد. این مشاور مسوولیت دارد نکات و مسایل پلیسی (استفاده از اسلحه، پوشش پلیس، قوانین و مقررات مربوطه) را به عوامل فیلم گوشزد کند. امیدواریم در آینده به سمتی برویم که حضور مشاوران پزشکی هم در فیلمها اجباری شود. آن هم فیلمهایی مانند رژیم طلایی که داستانشان را بر پایه مسایل پزشکی بنا کردهاند.