چه چیز باعث می شود که در یک دوره، ارزشهای اجتماعی به ناگاه تغییر کنند و ارزشهای جدیدی جای آنها را بگیرند؟ بعنوان مثال، در دهه ۶۰ و ۷۰ فمینیسم در کشورهای غربی رشد پیدا کرد اما به ناگاه در سالهای دهه ۸۰ و ۹۰ جای خود را به محافظه کاری داد. حتی محتوای شعرها و آهنگ های محبوب هم در این دوره زمانی بسیار تغییر کردند، اما علت این تغییرات چه بود؟ چه رازی در این سالها نهفته بود که باعث پیدایش این تفاوتهای غیرمنتظره می شد؟
حداقل یک نظریه برای توجیه این مساله توسط یک روانشناس از دانشگاه هاروارد ارائه شده است. خانم مارسیا گوتنتاگ، علت این پدیده را در تغییرات “نسبت مردان به زنان در سنین ازدواج” می داند. او عقیده دارد که در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم با کاهش جمعیت مردان، جامعه زنانه (با نسبت ۷ مرد به ۱۰ زن) به طرف فمینیسم گرایش پیدا کرد. اما در همان سالها، کاهش تولد نوزادان دختر باعث شد که “جمعیت جوانان در سنین ازدواج” در دهه های بعدی، ترکیب مردانه تری داشته باشد و به ۱۲ مرد به ازای هر ۱۰ زن برسد. افزایش جمعیت مردان باعث شد گرایش های فمینیستی کمرنگ تر شوند و میدان سیاست به دست محافظه کاران بیفتد.
خانم گوتنتاگ حتی فکر می کند که گرایش مردان به بلند کردن ریشها در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ هم به همین دلیل بوده و مردان که در اقلیت قرار گرفته بودند، ناخودآگاه به سمت تیپ هایی گرایش پیدا کردند که مردانگی را در ظاهرشان تشدید کند.
ایده اولیه این تئوری در سال ۱۹۷۵ در ذهن خانم گوتنتاگ شکل گرفت. زمانی که او به همراه همسر دوم و پسر و دخترش به تماشای اپرای فلوت سحر آمیز رفته بودند. در این اپرا، بازیگران نقش اول ترانه را با این مضمون می خواندند: ” هیچ چیز شریف تر از مرد و زنش نیست، زن و مردش، مرد و زنش… تا به ملکوت…”
دیدن این اپرا شوک بزرگی به مارسیا گوتنتاگ -که تجربه یک ازدواج ناموفق را داشت- وارد کرد. او بعد از بازگشت به خانه به همراه دخترش به تعداد زیادی از ترانه های روز گوش کرد و متوجه شد که تقریبا همه آنها از قالب ” عاشق شو و بعد بیخیال” پیروی می کنند.
در سالهای دهه ۷۰ میلیونها ازدواج ( و از جمله ازدواج خود مارسیا) به دلیل گسترش “جنبش عشق آزاد” (که محدود نبودن به چارچوب خانواده را توصیه می کرد) از هم پاشیده بودند. اما چه تفاوتی میان سالهای ۱۷۹۰ (زمان نگارش اپرای فلوت سحر آمیز) و ۱۹۷۰ وجود داشت؟ بعد از مطالعات اولیه مارسیا حدس زد که احتمالا کم بودن جمعیت زنان در سالهای ۱۷۹۰ و زیاد بودن آنها در سالهای ۱۹۷۰، چنین تغییری را رقم زده است.
“تعداد زیاد زنان” عنوان کتابی بود که گوتنتاگ با این ایده شروع به نوشتن آن کرد. تحقیقات بعدی او نشان داد که تغییرات نسبت مرد به زن در سنین ازدواج (یعنی نسبت تعداد مردان در سن ازدواج به تعداد زنان در سن ازدواج) می تواند تاثیرات عمیقی در سیاست، رفتارهای اجتماعی، اقتصاد و حتی مدل لباس و ریش به جای بگذارد.
منبع: مجله دیسکاور