مهندس احسان رحیم زاده
تنها دو بار زندگی می کنیم!
خبر مرگ مغزی زندهیاد عسل بدیعی و اقدام قابل تقدیر خانواده این هنرمند در اهداء اعضای او طبق وصیت نامه متوفی، در روزهای نخست سال ۹۲، بار دیگر بحث پراهمیت اهدای عضو را در محافل اجتماعی و پزشکی به یاد همگان انداخت.
اهدای عضو یک رفتار انسانی و خیرخواهانه است که میتواند به بسیاری از انسانهای دردمند زندگی دوبارهای ببخشد. این رفتار پسندیده زمانی همهگیر میشود و گسترش مییابد که جامعه به درک و باور درستی راجع به این موضوع برسد. مردم جامعه ما باید دادههای اطلاعاتی درست درباره این قضیه دریافت کنند تا بتوانند در دو راهی بخشش و بیتفاوتی تصمیم درستی بگیرند. رسانههای جمعی میتوانند آگاهیهای لازم را در این رابطه به مردم بدهند و در ترویج فرهنگ اهدای عضو نقش تاثیرگذاری ایفا کنند. بین همه رسانهها سینما به دلیل نفوذ و جذابیت بالایش از قدرت تاثیرگذاری بیشتری برخوردار است.
در سینمای ایران تاکنون ۳ فیلم با این مضمون ساخته شده است؛ «بودن یا نبودن» ساخته کیانوش عیاری، «یکی میخواد باهات حرف بزنه» ساخته منوچهر هادی و «آسمان هشتم» ساخته حسن نجفی ۳ فیلم شاخص تولید شده در این حوزه هستند. این ۳ فیلم هر کدام با زبانی متفاوت چالشهای بحث اهدای عضو را مطرح کردهاند اما هدف نهاییشان این بوده که بتوانند مخاطب را با برکات و ثمرات فراوان این اقدام پسندیده آشنا کنند.
بودن یا نبودن

بین این ۳ فیلم بودن یا نبودن، ساخته کیانوش عیاری در جایگاه بالاتر و پراهمیتتری نسبت به ۲ فیلم دیگر قرار میگیرد. بودن یا نبودن هم اولین فیلمی بود که موضوع اهدای عضو را مطرح کرد و هم بار علمی بالاتری نسبت به ۲ فیلم دیگر داشت. کیانوش عیاری در ساختههایش نشان داده به موضوعات و مقولههای پزشکی علاقه زیادی دارد. رد پای این علاقه را میتوان در سریال ارزشمند او با عنوان «روزگار قریب» جستجو کرد. این سریال که زندگینامه دکتر قریب را دستمایه کار قرار داده بود نکات علمی زیادی درباره فراز و فرودهای حرفه پزشکی در ایران مطرح میکرد.
فیلم «بودن یا نبودن» فقط در سطح طرح مساله متوقف نمیماند بلکه موضوع را از ابعاد مختلف واکاوی میکرد و به این سوال میرسید که چرا خانوادههای فرد حادثهدیده در برابر اهدای اعضای عزیزشان مقاومت میکنند. پاسخ فیلم به این سوال روشن بود؛ خانوادهها اطلاعات زیادی در این رابطه نداشتند و تصور میکردند فردی که دچار مرگمغزی شده ممکن است به زندگی برگردد و بخشیدن اعضای بدنش به نوعی امضای حکم مرگ او محسوب میشود.
در این رابطه میتوان به سکانسی اشاره کرد که برادر امیر با حالتی عصبی با چاقو به دکتر نیکنژاد حملهور میشد و او را زخمی میکرد. «بودن یا نبودن» در این سکانس نشان میداد زمانی حتی پیشنهاد اهدای عضو نیز نوعی دیالوگ توهینآمیز تلقی میشده است.
حضور یک شخصیت پزشک به نام دکتر نیکنژاد که جنبههای علمی قضیه را توضیح میداد و همراهی یک گروه مستندساز بار علمی و پزشکی داستان را سنگینتر میکرد. در برخی از سکانسها شخصیت آنیک (با بازی زندهیاد عسل بدیعی) روبروی دوربین مستندسازان مینشست و توضیح میداد برای دریافت قلب فرد فوتشده باید چه مراحلی را طی کند. تاثیرگذارترین سکانس فیلم هم جایی است که آنیک با قلب بیمارش نفسنفسزنان پلههای پیدرپی را بالا میرود به این امید که بتواند طعم شیرین زندگی را در روزهای باقیمانده عمرش بچشد.
«بودن یا نبودن» سرنوشت قهرمانش را با پایانی خوش به اتمام رساند. خانواده امیر لب به رضایت گشودند و آنیک عمل دریافت قلب را با موفقیت پشتسر گذاشت. هر چند این پایان خوش با واقعیت سالهایی که فیلم در آن ساخته شده بود (میانه دهه ۷۰) تطابقی نداشت چرا که در آن سالها تعداد کمی از خانوادهها راضی به اهدای اعضای بدن عزیز ازدسترفتهشان میشدند.
به هر حال فیلم «بودن یا نبودن» از این لحاظ که روی سوژهای بکر و ناب دست گذاشته بود در زمان اکرانش بسیاری از نگاهها را به سمت خودش جلب کرد. ضمن اینکه فیلم کنار طرح مسایل پزشکی به درونیات آدمها نزدیک میشد و این مساله فلسفی را مطرح میکرد که برای زندگی در این دنیای به ظاهر رنجآور چه هزینهای باید پرداخت کنیم.
یکی میخواد باهات حرف بزنه

فیلم «یکی میخواد باهات حرف بزنه» حدود ۱۵ سال بعد از «بودن یا نبودن» ساخته شد. فیلم مساله اهدای عضو را در پیوند با پارهای معضلات اجتماعی همچون فقر و طلاق مطرح میکند. کلیشهشکنی فیلم «یکی میخواد باهات حرف بزنه» از نقطهای آغاز میشود که اصرار و التماس مادر خانواده اهداکننده عضو را میبینیم. اگر در «بودن یا نبودن» این آنیک بود که خودش را به آب و آتش میزد این بار این التماس و خواهش در مادری دیده میشود که میخواهد اعضای بدن دختر به کمارفتهاش را اهدا کند. مادر دوست دارد خون زندگی را در رگهای دیگران جاری کند. شاید لبخند چند انسان، مرهمی بر زخمهای کهنه و نویش باشد اما زندگی بخشیدن به دیگران به این سادگیها نیست.
او باید التماس کند، اشک بریزد و زانو بزند تا به خواستهاش برسد. مادر به رضایت پدر نیاز دارد. آن هم پدری که از مادر طلاق گرفته و معلوم نیست در کدام نقطه از کشور زندگی میکند.
لحظهای که مصطفی (شهاب حسینی) گوشش را بر سینه یک کودک میچسباند و برای اولین بار صدای ضربان قلب فرزندش را میشنود، زیبایی و شکوه اقدام «اهدای عضو» برای مخاطب نمایان میشود. بیآنکه حرفی زده شود و کسی درباره ضرورت این عمل انسانی سخنرانی کند.
از نکات حاشیهای فیلم این بود که هنگام اکران دستاندرکاران مرکز فراهمآوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی با حضور در سینماهای نمایشدهنده این فیلم سینمایی، توضیحاتی درباره اهدای عضو به مخاطبان ارائه میکردند. در این اتفاق، سینما زبان مشترک کسانی شده بود که میخواستند راه جدیدی بگشایند و به همنوعان خودشان یاری برسانند. ۲ سال پیش مسوولان جمعیت حمایت از پیوند اعضای ایرانیان نیز از رییس سازمان سینمایی به خاطر ساخت این فیلم تقدیر کردند.
آسمان هشتم

در فیلم «آسمان هشتم»، ساخته حسن نجفی مساله اهدای عضو بر بستر موضوع معنوی زیارت روایت شده است. کلا ماجرا در مشهد اتفاق میافتد و همهچیز تحتتاثیر نیروی معنوی و شفابخش حرم مقدس حضرت امام رضا(ع) قرار میگیرد. در سکانس پایانی شخصیت گیرنده عضو در صحن ملکوتی حرم به دیدار خادم امام رضا (ع) میرود. شخصیت خادم پدر کسی است که قلبش اهدا شده است. در این سکانس رحمان (پدر) صدای قلب فرزندش را در سینه فرد دیگری میشنود.
خالده زنی باکویی است که همراه پسرش قربان و دختر کر و لالش زلفیه به مشهد سفر میکنند تا ناراحتی قلبی قربان مداوا شود اما ابر و باد و مه و خورشید و فلک دستبهدست هم میدهند تا مداوای قلب قربان به شکلی دیگر صورت گیرد.
مشاهیر اهدا کننده عضو:
مساله ترویج فرهنگ اهدای عضو فقط به ساخت و تولید فیلمهای سینمایی محدود نمیشود. تعداد زیادی از بازیگران سینما در فهرست سفیران اهدای عضوی قرار گرفتهاند و برای ترویج این رفتار انسانی تلاش میکنند.
جمشید مشایخی، داریوش ارجمند، محمد کاسبی، همایون ارشادی، مجید مظفری، امین تارخ، پرویز پرستویی، حسن نجفی، جمال شورجه، منوچهر هادی، شهاب حسینی، علیرضا عصار، ژاله علو، ثریا قاسمی، محمدعلی کشاورز، گوهر خیراندیش و آنا نعمتی از هنرمندانی هستند که نامشان در این فهرست دیده میشود. این هنرمندان با نقشآفرینی زیبایشان در صحنه واقعی زندگی، شکوه و عظمت زندگی را به اطرافیان یادآور میشوند. آدمها میآیند و میروند، اما رود خروشان زندگی همچنان در جریان است و نقطه پایانی ندارد.