روز شنبلیله:
تعداد زیادی از افراد قبلیه دچار …{گلاب به رویتان} شده اند. هزار بار بهشان گفته ام افراد قبیله گابونگای سفلی را نیم پز یا خام نخورید. آنها سال به سال خودشان را در رودخانه نمی شویند. اصلا یک موجودات چندشی هستند که هفتاد تا مرض توی بدنشان هست. غذا را به جای دست با پا می خورند. حالا با این همه مریض دیسانتری (اسهال خونی)، شاخص های بهداشتی قبیله من پایین می افتد و پزشک قبیله گابونگای سفلی می آید پُز آمارش را می دهد. مخصوصا که هرچی مریض ناخوش توی قبلیه شان بوده خوراک هم قبیله ای های ما شده اند.
روز دوشنبلیله:
تازگیها جادوگر قبیله که دیده از ورد و جادو چیزی عایدش نمی شود آمده دست گذاشته روی پزشکی. به بیماران لاجون {همان آنمی- توضیح از مترجم} می گوید بروید نعل اسب بندازید توی قابلمه تا جوندار بشوید. بعضی وقتها ورد هم قاطی تجویزهایش می کند. کارش هم گرفته. شاید من هم بزنم توی خط طب جادویی
چهارشنبلیله:
شانقول القبایل –معاون اول رییس قبیله- بسته پیشنهادی رییس را برایم آورده است. می گویداز فواید گوشت دایناسور برای مردم بگویم. تازگیها، رییس، تجارت گوشت دایناسور را دست گرفته و می خواهد از این راه پولی به هم بزند. پیشنهادش را رد کردم و گفتم که هیچ گاه سوگند برانقوروس را زیر پا نمی گذارم. البته این کار را بعد از شمردن سکه های طلای توی بسته پیشنهادی کردم. کم بود خب!
پنج شنبلیله:
امروز قیمت کله پاچه دایناسور، تخم تیراناسور رکس و سکه طلا در بازار قبیله بالا رفت. مثل گرگ اهلی شده از چرندیاتی که دیروز در مورد شرافت و این مزخرفات به هم بافتم پشیمانم. پیش شانقول القبایل رفتم. اما فایده ای نداشت. ظاهرا بعد از من، جادوگر قبیله، بسته پیشنهادی و سکه های تویش را قبول کرده بود.
شش شنبلیله:
فردا قرار است پایش کنندگان از طرف بیمه بیایند. دیروز پزشک قبیله گابونگای سفلی را به دلیل عملکرد نامطلوب، خورده اند. از دیشب نخوابیده ام دارم آمارسازی می کنم. تنها امیدم به این است که پزشک گابونگا که اینقدر گوشت تلخ بود، دلشان را زده باشد و دیگر به صرافت خوردن من نیفتند.